۲۴ فروردین ۱۳۸۹

چرندیات همراه با چاشنی درد دل

دقت کرده اید این روزها چقدر تند تند میگذره ... باور نکردنیست ... چه زود 2هفته شد
بگذریم...
از جمعه کلی کار داشتم و کلی مشغول ... از این اداره پاس داده میشدم به اداره بعدی
اداره بیمه کپی شناسنامه میخواست ... یکی نبود بگه پدرت خوب مادرت خوب شناسنامه ایرانه طول میکشه ترجمه بشه کپی بشه بیاد دست شما ... گوش بدهکار نبود که... بعدش رفتیم بانک به مدیر محترم گفتیم با اجازتون اومدم حساب بانکی باز کنم ... فرستادم طبقه دوم پیش همکاران محترم ... رفتیم طبقه دوم دیدیم ماشالا همه همکاران مشغول به کار و سر شلوغ ... یک دونه آقای محترم از دور دست دستی تکون داد که دیدیم بله سر ایشون خلوته کسی نیست ... رفتیم سمتش پاشد سلام کرد و منم گفت که برای چی اومدم با اینکه خیلی جنتل من بود اما قرار دوشنبه گذاشت مدارک همراهم بودا اما انگاری آزار داشت ... دوشنبه پاشدیم ساعت 4 رفتیم دیدیم آقا سرشون شلوغه گقت 5دقیقه صبر کن تمومه خلاصه از اونجایی که ما صبرمون زیاد صبر کردم ... چشمتون روز بد نبینه رفتم پیشش پاسم رو گرفته کل فک و فامیل رو از کامپیوتر محترموشن کشید بیرون یک دونه کپی کرد و با یک پوشه پر از فرم برگشت ... هر صفحه رو درست توضیح میداد و یک مثال میزد و میگفت سوالی نیست منم میگفتم نه میگفت خب حالا اینجا رو امضا کنید تا دلتون بخواهد امضا گرقت و آخرش گفت 2روزه کارت بانکی رو براتون میفرستیم ... بعد از همه اینها آقا یادشون افتاد بپرسن رشته من چیه کجا درس میخونم و ... یکی نبود بگه شما کارمند بانک هستی یا کارمند آمار!؟ این از این
از دوشنبه مشغول به کار در شرکت نقشه کشی شدم که مدیر یک خانوم ایرانی هست ... البته دوره من 1ماه است بعدش کلاسام شروع میشه و امتحانات آخر ترم ... کلی خوبه و مشغول نقشه کشیدن برای خانه های بیچاره هستیم ... رشته خوبیه اما خیلی سخته ... گردن نمیزاره واسه آدم ... خودشون با کامپیوتر کار میکنن من باید با دست بکشم ... ای خدا
...
تصمیمات زیادی واسه زندگیم گرفتم که باید به همشون عمل کنم و موفق بشم و یک انتقام درست حسابی از خیلی ها بگیرم
دیگه به مسائلی که اهمیت نداره و فقط باعث اذیتم میشه فکر نمیکنم ... توی بدترین حالم حتی وقتی گریه ام گرفته دیگه آهنگ غمگین گوش نمیکنم که بیشتر داغونم کنه بجاش آهنگ شاد گوش میدم مثل تهران رو ال ای کن ساسی مانکن پل ای کن ... فک کن من این آهنگ ها رو گوش بدم :دی
اما یک چیزی بدجوری افتاده به جونم اون هم نفرت و انتقامه ... به شدت از آدمک های دور و برم متنفرم ...از همه اون هایی که برام راه انتخاب میکنن و مرز تعیین میکنن
عزیزکم اگر هنوز اینجا رو میخونی میخواستم بگم : به شدت متنفرم از این همه آدمک های دورت که تورو محاصره کردن و برای من تعیین تکلیف میکنن و تو هیچی نمیگی ؟ میخواهم بهت بگم یک روز از تک تک تون انتقام این روزهامو که داغونم کردید و اشکم رو درآوردید میگیرم! ... میخواهم بگم هیچ وقت ازشون نمیگذرم ... اون ها میخواستن ما باهم نباشیم حالا نیستیم پس چرا برای من مرز تعیین میکنن و دور تو نرده میکشن که هیچ راهی نتونه به تو ختم بشه؟! ... ماکه باهم نیستیم پس چرا این آدمک ها دارن با زندگیمون بازی میکنن؟! ... دلم میخواست توی روشون وایسم و بگم : من هرجا دوست دارم میرم هر خیابونی هر مغازه ای و به هیچ کسی مربوط نیست! ... توی کشور آزاد زندگی میکنیم و هنوز عده ای برای ما حد و مرز و تعیین و تکلیف میکنن
هیچ کدومشون رو دوست ندارم و امیدوارم به همین زودی نتیجه کاراشون رو ببینن و یک روزی پشیمون بشن و میدونم پشیمون میشن اما وقتی که خیلی دیره ... حتی تو هم پشیمون میشی
دلم برای دوست داشتنم و مهربونی ام میسوزه که تو به حرف مردم فروختیش ...دیگه درد دل بسه ... بهترین ها رو برات آرزو دارم
با این همه حد و مرزی که برام تعیین کردن فکر نکنم دیگه بشه دیدت ... اگه ندیدمت دیدار به قیامت ... اما فکر کنم اونجا هم یکی هست که باز حدی رو بگذاره ... پس مراقب خودت باش و به فکر زندگیت باش با این همه آدمک در کنارت

۷ نظر:

  1. خوندم خوب نوشتی رفیق
    شاد باشی



    مصطفی

    پاسخحذف
  2. همه چی آرومه من چقدر خوشحالم؟
    ساسی مانکن و پلی کن
    :دی

    پاسخحذف
  3. عزیز دلم خودتم خوب میدونی انتقام راهش نیست . رها کردن و رفتن بهترین انتقامیه که میشه از ادمهایی که گرفت زندگی تورو عروسک خودشون کردن.

    دردونه قشنگ من بهترین ها رو برات ارزو دارم و شک ندارم به اونجه گه لیاقتته میرسی شک نکن.

    پاسخحذف
  4. امارشو میخوای چی کار؟؟؟با کسیه تا اونجاییکه همه میدونن. دوست دختر داره...

    پاسخحذف
  5. خوشم می اد راه افتادی
    باریکلا همین طوری پیش برو
    این کارمندام همشون هیزولن
    پدر سگلا
    تهران و پلییی کننن
    گور بابای چی ؟؟ اگه گفتی ؟؟

    پاسخحذف
  6. ساده و بی شیله پیله بود.
    تو زندگیم کسی به انتقامجویی خودم ندیدم. یه بار به یکی از منفورترین ها گفتم "کینه شتری میدونی چیه؟ مال من سه تا کوهان داره!!!"
    سرانجام به این رسیدم که بهترین انتقام اینه که وارد بازی های کودکانه شون نشم و نوازش منفی که ازم گدایی میکنن رو بهشون ندم.
    انرژیت رو صرف نادانان نکن که جز آب در هاون کوبیدن نیست . طولی نمیکشه که با مرورشون تنها خنده عاقل اندر سفیهی چهره زیبات رو زیباتر میکنه.

    پاسخحذف