نیمچه اتوبیوگرافی
در ظهر ۱۰ ژانویه 1988 (برابر با 20 دی ماه 1366) ساعت 15:30 روز یکشنبه در بیمارستان آبان تهران یک عدد دختر با وزن 3کیلو و100گرم با تاخییر 3 روز چشم به جهان گشود
که هرکس به فراخور حال خودش یک اسم روی او گذاشت
سرانجام این یک عدد دختر مینا را برخود شایسته تر دانست
و نیز اینکه به این اسم عادت داشت
سالها گذشت و این یک عدد مینا به سرعت نور بزرگ شد و چه بسا بیشتر
و در شهرهایی زیست و کارهایی کرد وتجربه هایی رو کسب کرد
...
درست بیست و دو سال پیش در چنین روزی، گِلِ سرشتم، فرصت «بودن» یافت
و از نیستی به هستی طلوع کردم
آن روز، همه وجودم هنوز عطر لبان «او» بود
از آن هنگام که لب بر دلم گذارد و از خود در من دمید
تا من شوم
با آنکه به هستی آمده بودم و در آغوش پدر و مادر آرمیده بودم
ولی احساس غربت میکردم
اصلاً به کدامین دلیل به دنیا آمده بودم؟
در این ظرف محدود زمان و مکان چه باید کنم که دیگری نتوانست کرد؟
شاید هنوز زود بود که بدانم
یاد باد روز اول را که بهترین بودم، خوبترین روزها از پی هم گذشتند، و روزگاران
یاد باد روز اول را که بهترین بودم، خوبترین روزها از پی هم گذشتند، و روزگاران
من هدیه «او» را هر روز بیش از دیروز میآلودم
بوسهگاهش که روز اول قرمزی غنچه رُز را داشت، روز به روز کدرتر میشد
روزگار هرچه پیشتر میرفت، زندگی زشتتر میشد
چه باید کرد در این گنبد دوّار؟
به کدامین سو بدوم؟
که را بخوانم در حالیکه همه سرگردانند
بیست و دو سال زشت و زیبا را در همین وادی گذراندم
بیست و دو سال زشت و زیبا را در همین وادی گذراندم
امّا حالا دیگر برای دانستن زود نیست، دیر است!؟
حالا شاید فقط اندک فرصتی برای جبران باشد، شاید هم نه
بدون شک میشد که بهتر باشم و اگر نشد، جز من کسی را تقصیر نیست
امّا «او» میدانست که نمیتوانم «هماو» بمانم
با این حال خود از من دریغ ننمود
کاش باز چنین کند و بیست و دو سال فرصتسوزیم را ببخشاید
باز «او» میداند که از این پس هم نخواهم توانست چون «او» باشم
کاش «امید به بخشایشش» را همواره در دلم زنده دارد
باشد که از این پس شود که به از این شود
...
اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم
اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
واسه بردن بازی روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی بین دو نیمه دوباره متولد شد
یک سال دیگه گذشت
یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شد
میکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه
منم یک سال بزرگتر شدم ... یک سالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یک سال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع
منم یک سال بزرگتر شدم ... یک سالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یک سال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع
...
یک سال هم گذشت از عمر من
کاش میتونستم خاطرات خوب این یک سال رو پاک کنم
خاطرات خوبش دلم رو بدجوری به درد میاره اما خاطرات بدش رو لازم دارم
تا سال آینده باید یه چیزهایی رو تمرین کنم
اینکه با تامل کارهامو انجام بدم
صبور باشم
تا کمی هم خودم آروم بگیرم
باید یاد بگیرم بهترین جای دنیا همین جاست...هر جایی که من باشم
خدایا دقت کردی که این روزها هر دو چقدر ساکتیم؟
هم تو هم من
کی باید این سکوتو بشکنه ؟
تو یا من؟
نشونه هایی که میدی فقط مسکنن ، انتظار نداشته باش با اینها زخم عمیقم خوب بشه
خدایا ممنون از دعوت نامه ی 21 سال پیش
امروز عشق و خوشامد گویی رو فقط تو نگاه تو دیدم
خدای خوبم مثل 21 سال پیش
...
و من بیست و دو ساله می شوم
کودکی بیست و دو ساله
که هنوز از هر اخمی بغضش می گیرد
بخندید بر من
تا شمع هایم را با خیال راحت فوت کنم
کودکی بیست و دو ساله
که هنوز از هر اخمی بغضش می گیرد
بخندید بر من
تا شمع هایم را با خیال راحت فوت کنم
avalll ":D
پاسخحذفcheghadr ghashng neveshti mina joon ...
پاسخحذفmano pak nakoniyaaa
faramoosh nakoniyaaa
!لایک! فقط همین
پاسخحذفامید یک دونه ای
پاسخحذفمگه میشه فراموشت کنم
مرسییییی پدرام گل
پاسخحذفمی خواهمت،با ایمانت
پاسخحذفدرود بر هر جی دی ماهیه
پاسخحذفمن که با دریا طلاطم کرده ام/راه دریا را چرا گم کرده ام
ت
پاسخحذفو
پاسخحذفل
پاسخحذفد
پاسخحذفت
پاسخحذفمباررککککککککککککک
پاسخحذفمینای عزیزم :
پاسخحذفبهترین ها رو برات آرزو می کنممم
امید وارم به هر چی گه آرزو داری برسیییی
چه درسی
جه عشقیی
من بهت حسووودیم می شههه
می دونی چرااا
چونن دوست خوبی مثه من داری :دی
نهه جون ِ من داری اعتماد به نفس و ؟؟
ولیی خدایی
خیلی خوشحالم که دوستیم
دوستیم
دوستیم
خواهیم بود
بودیم
هستیم
همینه که هستتت
در کل
بیا با مننن
نشین تنهااا
ملتفتی ؟
خانوم اجازه
پاسخحذفمیشه من فدای شما شم؟
مرسی گلم برای آرزوهای قشنگت
منم بی نهایت خوشحالم
دوست گلی مثل تورو دارم
این اعتماد به نفست منو میکشه آخر
شک نداشته باش
تا همیشه
دوستیم
خواهیم بود
الی ای مینا: دخت ِ ایرانی
پاسخحذفالی ای بانوی ِ دی دی دی ماهی
چه خوب کردی خوش امدی به دنیاا:دی
بکن تا می توانی تو ز اینها :دی
در آن ظهر دل انگیز آمدی تو
در آن روز زمستانی آمدی تو :دی
شدی کم کم بزرگ و دل نواز تر
شدی نم نم به این دنیا آشنا تر
تو را یادت به ان مرحومه هست ها ؟
به آن 360 ِ بی وفااا ها ؟
در روزی که آمدی به پیجم
همان روزی که با شادی گرم گرفتم
همینجا باز تکرار گویم
تو ای 360 محکم تو روحت
که مارا آواره گرداندی ای جیراسیل
تمام ِ ما را ز هم جدا نمادی
همه با هم دو انگشتی می گوییم
جی راسیل بمیرییییی ... رهبری رو نبینییی :دی
در ای آخر تو را باز گویمم
تولدت تولدت مباارککک
:ید :*:*:*:*:*
minaye gol 22 sal az zendegie ghashanget migzare azizam.
پاسخحذفhamishe mesle in 22 sal begoo o bekhand o shad bash o ghadre sanie saniehasho bedoon azizam, ke in rooza hichvaght bar nemigarde. say kon fagaht khaterehaye khoobesho baraye khodet negah dario be badash aslan tavajoh nakon.
bleib so, wie du bist azize delam.
tavalodet bazam mobarak khanoome gole dey
TAVALOODET MOBARAK MINA JAN,,,
پاسخحذفمینا جون ، خانوم دیماهی ، تولدت کللللی مبارک باشه عزیز دلم ... سال های سال باشی ،با شادی ، و کللی آرزوهای خوشگل مال خودت
پاسخحذفی عااالم بهت خوش بگذره امروز عزییزم
:*:*:*
مینا ، اگه ی چی نگم حناق میگیرم !!
پاسخحذفغزااال ؛ تو همینجا رسسسسما اعلام کردی عاری از هر گونه مخ میباشی =)))))
شعرت روانیمون کردهه =))) آخرشهههه ... خوشبحال مینا ;))
عاششقتمم:*:*
مينا جون ديرو اومدم سركي كشيدم و رفتم
پاسخحذفخوشحالم كه خدا نوشتن داستاني به نام مينا رو 22 سال پيش شروع كرد و هرروز يه صفحه ي جديد به اين داستان زيبا اضافه ميكنه و خوشخالم كه اين داستا زيبا
خود قلمي ست شيوا و پر از احساسات مغز و دوست داشتني هميشه و در لحظه لحظه ي زندگي ميناي خوشحالي باش
میناییییییییییییییییییییییییی
پاسخحذف.
.
.
.
اومدییییییییییییییییییییییییی
.
.
.
.
تو نییدونی که آجی من رفتم با چه مشقتاییی زیاد زیاد یدونه بلندگووووووووو از یه آقاهه ای کش رفتم بهدش الانه میخوام از این دور دوراااااااااااا واسه قشنگترین گل مینایی دنیااااااا توش جیغ بزنمممممممم(آخه مشکل فنی داشته بیده این:دی)::::تووووووووووووولدتتتتتتتتتتتتت مباااااااااارررررررررککککککککککککککککک
اگه اونو شنیدیییییییییی خوب؟؟؟بهدششش بوسمممم کنننننن خوبببب؟؟؟؟
پاسخحذفعاشقتممممممممممم آجییییییییی
یاد 360 بخیییییییییییر
.
.
.
فدایییییییی دارییییییییییییییییییییی گلییییییی
من فداییییییییییی تو آجی گلم بشممممممممممم
پاسخحذفمرسی خوگلم که به یادم بودی
کلییییییییییی بوسسسسسسسس
تولد زیباترین گل زمستانی بر خودش و بر ما مبارکــ
پاسخحذفمینایی پس تو اگه سر موقع به دنیا می اومدی با
من یه روز می شدی وای خدا چقدر جالب
دوستت دارم بانو و خدا رو شکر می کنم که تو گل رو
به ما داد
شادی ِ تو
نوشته تو خیلی دوست داشتم
پاسخحذفبسیار زیبا
فقط یه دختر دی ماهی می تونه اینجور زیبا و با احساس بنویسه ها
;;) :Xx