۱۸ شهریور ۱۳۸۹

عاشقانه های این روزها

انتظار ایستاده ام میدانم سرانجام دارد یک روز
کسی به من لبخند خواهد زد و خواهد گفت من تمام جاده ها، تمام فرودگاه ها، تمام ایستگاه های قطار را به انتظارت ایستاده بودم، چقدر دیر آمدی بانو، چقدر
و من لبخند زنان خواهم گفت بلیط ام را گم کرده ام، عاشقی ست دیگر حواس نمی گذارد
.
.
.
تو آمدی آنقدر بی هوا ریخته شدی در زندگیم که ماندم چطور باید جمع کنم
خودم را با اینهمه تویی که ریخته شده است،تو آمدی به زندگیم تا بدانم هنوز هم میتوانم عاشقانه کسی را دوست داشته باشم بی آنکه بخواهم طبق استانداردها و اصول من باشد ،تو آمدی تا من بدانم میتوانم کسی را دوست داشته باشم بی آنکه بخواهم تغییر کند و همانی که هست را دوست میدارم توآمدی که من بی توقع و بی انتظار،بی چشم داشت دوست داشته باشم و عاشقی کنم برای خودم و من همه اش دنبال یه بهانه ی هستم که این بودن را اتفاقی ندانم هی به خودم میگم چیزی هست، چیزی فراتر از درک و آگاهی من، این حضور، این چنین خواستن کسی عمیق، این چنین عاشقیت، بی دلیل نیست، تو آمدی که من گاهی شک کنم به گذشته های دورم و حتی آینده ام، تو آمدی و حضورت می پیچیده به تمامیت من
.
.
.
تکه تکه های روحم را می چینم کنار هم، بوی تن ات جاری می شود در آنها و گرم می شوند و آروم آروم ذوب می شوند در من، بوی تن ات، بوی تن ام، قاطی می شوند و بهترین شراب دنیا را می سازند. شرابی ناب و مست کننده که مرا می برد تا اوج زنانگی ام
.
.
.
پ.ن : محض خنده، برای دلگرمی، توی گوشم بلند جیغ بزن ... نه! تو دیوانه نیستی دختر! تب و هذیان مختصر داری
پ.ن : تکه های پازل کودکیم را کنار هم می چینم ....دلی کوچک.....پر از رویا....پر از آرزو.....پر از خنده.....شاید....این همان چیزیست که تو در نگاهم می جویی ....و من در روزگارم گم کرده ام
پ.ن : چرا همیشه زنی را نشانه می گیرید ... كه قلبی به پیراهنش سنجاق كرده است ؟ ... دست كم عكس كودكی ام را پس بدهید !
پ.ن : من این روزها پراز دل تنگی پر از بغض نترکیده ... پر از دوست داشتن ... انکار میشوم مثل قبل اما هیچ غمی نیست تجربه کردم کمتر میشکنم ... شک میکنم به کسایی که توی زندگیمنن ... به وجودشون به دوست داشتنشون به علاقه ها به دوستیشون
این روزها مینا کم تر از همیشه حرف میزنه و لال شده ... یکی بیاد محض کمک بزنه پس کلش بزنه توی سرش بگه : دختره خـــر حرف بزن انقدر نریز توی دلت می میری : آخر یک روز بخدا دق میکنی دختر دیوونه
پ.ن :عاشقانه هایم رو برایت مینویسم : بخون : رد شو : بگذر : به رویت نیار : اما لمس کن کلماتی رو که برایت می نویسم
پ.ن: پاییز در راه است و میدونم با اومدنش دلم هزار برابر میگیره ... مخصوصا با بارون های بی امانش و حس کردن تنهایی و نبودن تو
.
.
.
پشت این همه واژه را که بگردی،تازه به بغضی بزرگ خواهی رسید،که مدتهاست در این گوشه نشسته،تا یک روز بی رحمانه،مجالی پیدا کند برای باریدن بر گونه های منتظر
فعلا همیـــن

۴ نظر:

  1. سلام مینا جان
    قلمت پر احساست پاینده باشه
    متنتو خیلی دوس داشتم
    آخه پاییز ، فصل شپهرووو کجاس غصه داره ؟ هوم ؟ شپهروو غصه داره ؟؟

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. عزیز دلممممممممممممممم
    مثل همیشه زیبا نوشتی
    فدات بششمممممممممممممم

    پاسخحذف
  4. mese hamishe mina jan allllie
    manam hamon nashenasm ;)

    پاسخحذف