زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
بعد از 3سال جسارت کردم و دست به قلم شدم...میدونم از نو شروع به نوشتن سخته...امیدوارم من و نوشته هام رو بتونید تحمل کنید
...
آسمان ابری ست و هوا یخ زده ... چند روزی است با بهانه و بی بهانه میزنم زیر گریه...دل میخواهد به هر نحوی شده گریه کند، گریه اش نمیگیرد... نه که من تاب و توانم کم باشد، نه، تاب و توانش بیش از اینهاست دل... تنهایی بختی ست که انگار هرگز رو به من
نخواهد کرد و من همچنان در سکوتم...شاید با تو سخن میگویم، با تو
...
باز من و این صفحه های مجازی و بغض را ترکاندن... خدایا آرامش میخوام... آرامم کن...و این است حال و هوای روزهای زمستانی من...روزهای دی ماه و شروع دل تنگی های من...ماهی که من همیشه 1سال بزرگتر میشوم و دلم بیش از همیشه برای کودکی تنگ میشود
...
می خواهم بنویسم ، به یادگار برای کسی که نه، برای به یادگار ماندن برای روزهای نیامده فردا می نویسم، تا یادم نرود آنچه که بودم
آفرین بر تو
پاسخحذفواقعا مینا جون...ماهی که یک سال بزرگتر می شویم
پاسخحذفماهی که بچگی ها شادم می کرد
و سالهاست با شروعش دلتنگی عجیبی به سراغم میاد...انگار وقت داره تموم میشه و کلی کار نکرده داشته باشی
مبارکه عزیزم
عالی بود گلم
به امید شادی دلت
درود
پاسخحذف...
مرسی مینایی
پاسخحذفزمستون فصل نوشتنه انگار
...
منم دلم بیشتر از همیشه واسه بچگی تنگ شده
بانوی دی ماه
پاسخحذفتو آغاز میشوی
من تمام میشوم
تو سفیدی و من زردم
من دلگیرم تو همه رحمتی
آری من پاییز دلگیدم مه خود از خویشتن دلگیرم واسه همه دلگیری ها
ziba minevisi
mohammad.hossein.mozaffari